چشمام و باز کردو و دیدم اون اون جین وو بود .بدنش کاملا زخمی شده بود
+ جین وو و خوبی ؟ جین وو
یهو یه مردی که از سر تا پا مشکی پوشیده بود وارد اتاق شد
-او نگرانشی لیدی؟ نترس نمرده ؟ البته فعلا
+عوضییی چی میخوای بزار بریممم با داد
اون مرد دستش رو تکون داد و ۵ نفر وارد اتاق شدن بعد جین وو رو بلند کردن و گذاشتند رو صندلی و دستور پاش رو بستن چشماش رو که حالا کاملا بنفش شده بود رو باز کرد
+جین وو حالت خوبه ؟
$یو...نا (بچه ها بچه آنقدر کتک خورده نمیتونه درست حرف بزنه درک کنید )
+جانم عزیزم 😭
$ هیس گر..یه نکن ..عزیزم .من ..هنوز پیشتم
+😭😭
-😂😂او نه بابا
$اشغال..عوضی
اون مرد تفنگشو گذاشت تو دهنم
-دوباره تکرارش کن تا با ببیت خداحافظی کنی
جین وو چیزی نگفت و مرده تفنگشو از دهنم در اورد
-بیارشون
؟چشم
یهو یه مرد آمد پشیمون و دوتا دستش رو جلومون باز کرد تو هر دستش یدونه قرص کاملا شبیه هم بودن
-حق انتخاب دارید . یکیتون یه قرص رو انتخاب میکنه و میخوره یکیش سمیه . انتخاب با خودتونه😏
+چرا داری اینکار میکنی روانی😭
-اوه عزیزم نبینم اشکاتو 😏
$بفهم چی میگی
؟انتخاب کنید
$عزیزم من ور میدارم باشه
+جین وو 🥺
$هیچی نیست عزیزم 🙂
$سمت چپی .
نگهبان قرص سمت چپ رو داخل دهن جین وو کرد و جین وو اون و قورت داد
+جین وو حالت خوبه ؟🥺
$اونی که سالم بود رو برداشتم حالا بزار ما بریم
-شرمنده .و بعد تفنگشو گذاشت تو دهن جین وو و بنگ شلیک کرد
+جین..جین وو
😭😭😭😭+نهههههه
+اشغال روانی اون قرص درست رو انتخاب کرد چرا کشتیششش نهععه مردک روانیییی
که یهو با حس چیزی تو گردنم بیهوش شدم
ویو کوک گفتم که دوتاشون رو بیارن عمارت و خودم پسره رو شکنجه دادم و انداختمشون تو اتاق .. (بقیه اتفاقا ها هم خودتون مشاهده کردید😔)
دختره داشت میرفت رو مخم پس گفتم بیهوش کنن
دستو پاش رو باز کردم و براید بردمش تو اتاقی که گفته بودم امادش کنن و روی تخت گذاشتمش .آمدم بیرون و درون قفل کردم
ویو یونا
چشمام رو باز کردم تو یه اتاق با تم قهوهای سفید بودم روی یه تخت نرم سفید دونفره که پنجره ها با پرده های مخملی قهوهای پوشیده شده بودن و کمی نور از بینشون وارد اتاق میشد بودم که یهو یادم جون وو افتادم 😭 یعنی خواب نبود ؟😭جون وو منو ببخش نباید میزاشتم اون ور داره 😭باید از اینجا برم تا بتونم از اون اشغال انتقام بگیرم رفتم سمت در ولی قفل بود (داشت زندانی هستی میخواستی در بازم باشه ؟😐)رفتم سمت پنجره ولی اونا هم قفل بود داشتم به در میکوبیدم که یهو در با شدت باز شد و خورد تو صورتم برای همین افتادم .
+آخخخ
مرده وارد شد و دوباره درو بست نگاه که کردم همون بود (منظورش کوکه)
+لعنتی لعنت بهت تو جین وو رو کشتی مردک عوضی بزار برم 😭 . همرو با گریه ور در حالی که از نظر خودم محکم به سینش مشت میزدم میگفتم
ویو کوک
وقتی وارد شدم خورد زمین حتماً در خورده تو سرش😂 بهم نگاه کرد و منو یادش آمد و داشت با مشت های کوچولویش به سینم میزد که ...
اینم از این پارت
ممنون بابت لایک ها و کامنت
و همچنین تسلیت برای کسانی که روی جین وو کراش بودن
پارت بعد
۵ لایک ❤️ 🌕
۲ کامنت