+دیگه ترکم نکن باشه :🥺

-محکم تر بغلش کردم . دیگه حتما التماسم کنی ولت نمیکنم 

(چه کسی از آینده خبر داشت ؟ کی میدونست دختر عاشق قصه ما به عشقش برسه ؟این عشق ابدی ه 

شاید سرنوشت برایش جور دیگر رقم بخوره . شاید همو از دست بدن ؟ یا به خانوادتون اضافه بشه ؟)

فردا صبح 

ویو کوک 

صبح بیدار شدم دیدم یونا تو بغلمه . محکم تر بغلش کردم 

+کوک دارم خفه میشم خواب آلود 

-یکم آزادش کردم که بوسیدم . منم همراهیش کردم 

+نفس کم آوردم زدم به شونش اونم ولم کرد 

-بریم پاین 

+باش 

آماده شدیم و رفتیم پایین 

+صبح بخیر 

@صب بخیر عزیزم . بیاید صبحانه بخورید 

-بریم 

£سلام کوکی جونم 

+آه باز این 

آمدش و پیش کوک نشست که اینطوری بود کوک وسط دوتامون بود . 

+دستمو گذاشتم رو پای کوک نزدیک ک..ش و شروع کردیم به خوردن غذا 

-من میرم شرکت فعلا 

+تا دم در بدرقش کردم

+کوک

-جان کوک 

+مراقب خودت باش . لپشو بوسیدم

-شما هم خانوم جئون 

ویو یونا 

کوک رفت 

رفتم تو اتاق و رفتم حمام 

۱ ساعت بعد 

از حمام آمدم بیرون موهام و خشک کردم و یه لباس خوب پوشیدم و موهام رو بالا بستم و یکم تینت به لبام زدم 

رفتم آشپز خونه پیش اجوما 

+اجوما مادر کو؟

؟خانوم ایشون رفتن بیرون

+آها ممنون 

؟خواهش 

+عا راستی می‌خوام کیک درست کنم وسایلش کجاست ؟

؟براتون وسایلشون رو میارم 

+باشه ممنون . اجوما وسایل رو آورد

+اجوما یه سوال دیگه 

؟جانم دخترم

+اجوما شما چه مدت اینجای 

؟۵ سال

+میدونید کوک چی خیلی دوست داره 

؟خوب اون خیلی شوکولات دوست داره 

+آها ممنون 

؟خواهش 

اجوما رف شروع کردم به درست کردن کیک 

۳ ساعت بعد کیک و درست کردم و  روش یه لایه شوکولات ریختم دورش توت فرنگی میشدم و وسطش به قلب شکلاتی گذاشتم . بردمش و گذاشتمش تو یخچال اتاقمون و رفتم خوابیدم 

ساعت ۱

بیدار شدم رفتم پایین آه گشنمه

+اجوما غذا آمادس 

؟خانوم رسمی غذا ساعت ۲ خورده بشه 

+آه 

@اجوما برا عروسم یکم میوه بیار تا غذا آماده بشه

+ع سلام مادر جون 

@سلام عروس گلم بیا بریم بشینیم .

+چشم 

رفتیم نشستیم 

اجوما میوه آورد و با مامان کوک شروع کردیم به خوردن میوه و حرف زدیم  اصلا نفهمیدم ساعت چه طور گذشت

؟خانوم غذا آمادس

@الان میایم

+پدر کجاست

@رفته ماموریت . تا هفته دیگه نمیاد 

+آها 

@کوک ساعت ۸ میاد 

+باشه شروع کردیم به خوردن غذا 

@میای بریم بیرون 

+آره حتما

@باشع پس برو آماده شو ۳۰ مین دیگه بریم 

+چشم 

 بدو رفتم اتاقم و یه لباس سفید پوشیدم با یه دامن آبی که تا زانو بود موهام رو باز گذاشتم آرایش لایت کردم کفش های سفیدم و پوشیدم و رفتم پایین 

@ماشالله چه عروسی

+خودتون و چی میگید مادر جون خیلی خوشگل شدید 

@😂

بیا بریم 

۶ ساعت بعد خسته و کوفته و خوشحال رسیدم خونه @وای خدا مردم از خستگی من میرم بخوابم

+باشه منم میرم استراحت کنم 

رفتم لباسمو در آوردم آرایش مو پاک کردم رفتم حمام تا خستگیم در بیاد 

آمدم بیرون 

یه نیمتنه سفید  پوشیدم با یه شلوار بلند مشکی داشتم مو هامو خشک میکردم که 

+عجیبه امروز اون عج.وزهرو ندیدم (منظورش آملیاس )

بیخیالش بابا ساعت ۷ بود رفتم یکم تلویزیون دیدم 

...

دینگ دینگ کوک آمد رفتم درو باز کردم 

+سلام کوکی . رفتم بغلش

-سلام عشقم 

+بیا بریم داخل 

رفتیم داخل 

+برو لباستو عوض کن  بیا غذا بخوریم

-چشم بوس.یدمش و رفتم لباسمو عوض کردم  ور رفتم پایین 

@سلام پسرم 

-سلام مامان 

رفتیم نشستیم آملیا آمد 

+آروم :آه باز این 

£سلام کوک 

-سلام 

داشتن غذا میاوردن که یهو آملیا رفت آشپزخونه و بعد چند مین آمد نکنه تو غذام سم ریخته ؟ نه بابا شروع کردیم به خوردن که گوشی مامان زنگ خورد 

@ الان ؟ باشه دارم میام 

-چیزی شده 

@نه شما غذا بخورید من باید برم جایی

-باش 

مامان کوک رفت و انگار کوک گرمش شده بود که آملیا آمد و دکمه کوک و باز کرد طوری که سی.نه هاشو معلوم بود 

+چه کار می‌کنی

£کوکی گرمش مود دکمش و باز کردم خنک شده 

+فقط من میتونم بهش بگم کوکی 

£باشه حالا 

یونا غذایش و خورد و رفت اتاق 

+

رفتم لباس قرمز بازه رو پوشیدم یک س.نه هام رو فشرده میکرد که باعث می‌شد بیشتر تو چشم باشه اندازم تا را.ون پام بود به تینت قرمز زدم و و باز کردم 

کوک آمد بالا و منو تو اون لباس دید

ویو کوک 

دیدم یونا رفت بالا حوصله آملیا هم نداشتم پس رفتم یکم آب خوردم و رفتم بالا که دیدم یونا همون لباسه باز رو پوشیده بااون لباس بیشتر تو.ریک شدم درو بستم 

-اوه اوه خانوم مو نگاه 

+خوشگل شدم؟

-بینظیر شدی 

+رفتم سمتش و بوس.یدمش و ب.دنم و مالیدن به بدن.ش 

بیا بشین رو تخت

نشستم رو تخت که یونا به کیک شکلاتی آورد نزدیکم 

+دادان 

-مرسی بیب 

کوک کیک و گذاشت سر میز 

+نمیخوای بخوریش ؟(کیکو میگه منحرف )

-.....

پارت بعد 

@I §♛§That

رمان عشق نورانیش ۱۰ تا لایک بشه  پارت بعد میزارم